گذشت زمان

گذشته حال اینده

گذشت زمان

گذشته حال اینده

شب قدر

می دونید باورم نمی شد که این وره دنیا هم جوون هایی که اینجا به دنیا آمد ن یا بزرگ شدن پیدا بشن که دو دستی برای عزاداری امام علی  به سینه هاشون بکوبن شب قشنگی بود وقتی همه چراغ ها خاموش بودو قرآن ها رو سر همه و صدای زمزمه  العفو و التماس بخشش اینکه می دیدی شانه های یه مرد از گریه می لرزید و از خدا طلب بخشش می کرد  

صدای سینه زنی همه سالن رو پر کرده بود اینجا دیگه پرده ای نیست که قسمت مردا و خانوما از هم جدا باشه همه کنار هم هستن تو خلوت خودشون


ما اینجا مسجد داریم که همه دور هم جمع میشیم مخصوصا الان که ماه رمضان هست نماز می خوانیم افطاری می خوریم دعا می کنیم و.... 

 شب قدرش برام باورنکردنی بود  

دعای جوشن کبیر روی یه پرده بزرگ سفید که به دیوار نصب شده پخش می شد همه زمزمه می کردن یکی بلند یکی یواش و هم نوا می شدن با کسی که با بلندگو می خواند  

به قول یکی از اهالی مسجد که اونم تازه آمده اینجا شب قدرشم خارجیه کیفیتش خوبه  

ولی چون همه فرداش باید مشغول کار می شدن تا ساعت ۱۲.۳۰ بیشتر ادامه نداشت البته یکی از اصحاب مسجد بانی شده بود برای دعای ابوحمزه تو خونش خیلی انسان نازنینیه  

اینجا ایرانی ها با هم مهربون ترن بیشتر هوای همدیگرو دارن  

تو این روزای خوب التماس دعا دارم

خدا جونم شکرت

به نظر من هر نعمتی که خدا به انسان میده بهترین چیزیه که یه نفر می تونسته داشته باشه وقتی که ازش بخوایم و این موضوع رو من بارها و بارها در زندگی تجربه کردم و به زیباییش پی بردم  

می خوام بگم همه هر چیزی که می خوان از خدا بخوان و به خدا توکل کنن که بهترین گزینه ها رو جلوی پای ادم قرار میده  

کی فکرشو میکرد که من الان اینجا و تو این موقعیت باشم  

فقط می تونم بگم خدا جونم شکرت

اولین یادداشت

داستان از اینجا شروع شد که من داشتم با دوستم سمی چت میکردم که به من پیشنهاد داد وبلاگشو بخونم خیلی جالب بود و خوشم آمد و به من گفت که چرا برای خودم نمی سازم که بتونم خاطراتمو توش نگهداری کنم از پیشنهادش خیلی خوشم آمد و سریع دست به کار شدم و الان خیلی احساس خوبی دارم