گذشت زمان

گذشته حال اینده

گذشت زمان

گذشته حال اینده

روزانه

جمعه گذشته خانه یکی از دوستامون که تازه هم یک خانه خوشگل و بزرگ خریده مهمون بودیم البته مهمونی مخصوص خانم ها بود و اقایون فقط ما رو رسوندن قرار بود همونجا بخوابیم و به اصطلاح lady,s night داشته باشیم من دلم نمیومد همسر جان رو تنها بگذارم ولی به اصرار دوستمون مجبور شدم که برم یه وقتایی اصرار هم خوب نیستا ولی رو هم رفته خوب بود خوش گذشت من برای اولین بار بود تو این جمع ها از وقتی اومده بودیم اینجا شرکت میکردم راستش من تو جمعی که همه رو نشناسم خیلی ادم پر حرف و شلوغ کنی نیستم و معمولا میشینم و گوش میدم و میخندم صدای بلندی هم ندارم که به صدای بلند بقیه بچربه و جمع رو متوجه خودم کنه خلاصه خوش گذشت و صاحب خانه هم خیلی زحمت کشیده بود و قرار بود برای صبح هم برامون کله پاچه درست کنه که واقعا اینجا غنیمته من تقریبا تا ساعت 3 بیدار بودم ولی فکر کنم انقدر قیافم خواب الود بود که همه میگفتن برو بخواب یکی از بحثای جالبی که اون شب بود بحث شیرین مادر شوهر بود یکی از بچه ها که تازه مادر شوهرش اومده و مهمونش بود داشت از فضایل مادر شوهرش حرف میزد و همه میخندیدیم و میگفتیم ما که نمیشناسیمش غیبت نمیشه که اینو اینجا داشته باشین تا بقیشو بگم خلاصه یه سری از دوستان شب رفتن خانه شون و فقط 5 تا موندیم و قرار گذاشتیم فردا که از خواب بیدار شدیم به یکی از فروشگا هها که حراج خوبی زده بود سر بزنیم صبح بعد از صبحانه مفصل که ساعت 2 تموم شد همه راهی فروشگاه شدیم همینطور که داشتیم میگشتیم دیدیم به به دوست گرامی با مادر شوهر محترم دارن میگردن از بس که دوست عزیزمون از فضایلشون گفته بودن ناخداگاه میدیدیمش خندمون میگرفت وقتی برگشتیم همه رفتن و فقط من موندم منتظر همسر جان که بیاد البته میخواستیم شب رو اونجا بمونیم البته ما هر وقت اونجا میریم معمولا هر چی تعطیل باشیم میمونیم و صاحبخانه با اصرار نمیذاره که بیایم با اصرار فروان تونستیم بعد از دو شب موندن بیایم خانه مون چه پست یک نواختی شد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد